*گفتـــــ: زيبــــا مي شوے!
گفتمــــ :زيبا هستمــــ
*گفتـــــ : زيباتر مے شوے
گفتمــــ : زيبـــــاتر هم شدمـــ...
*گفتــــ : تو زيبايے را دوست ندارے!
شاید هوای سرد بهانه ایست
تا تو با حجاب شوی! دردانه پروردگارت...
شاید گاهی خدا دلش برایت تنگ می شود....
آری خدا گاهی دلش برای حجاب تو تنگ میشود.
هوای سرد مجبورت کرده با حجاب شوی!
ای کاش از نگاه نامحرم هم سردت میشد ...!!!!
To preserve my dignity...
برای پاسداری از وقار و بزرگی ام
My modesty
عفتم
My integrity
کمالم
So don’t judge me
پس درباره من قضاوت نکن
Open your eyes and see...
چشمهایت را باز کن و ببین
“Why can’t you just accept me?” she says
او می گوید:" چرا تو نمی توانی "خود من " را بپذیری.
“Why can’t I just be me?” she says
او می گوید: چرا من نمی توانم فقط "خودم" باشم؟
واقعاً نمىدانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم، دل مردهایى كه چشمشان به دنبال خوشرنگترین زنهاست را مىزند.
نمىدانید چقدر لذتبخش است وقتى وارد مغازهاى مىشوم و مىپرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمىدهد؛ دوباره مىپرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده كه محو موهاى مشكرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمىبیند. باز هم سؤالم بىجواب مىماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون مىآیم.
نمىدانید؛ واقعاً نمىدانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى كه به خیابان مىآیند تا لذت ببرند، ذرهاى به تو محل نمىگذارند.
مىدانید؛ واقعاً نمىدانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خیابان قدم مىزنید؛ در حالى كه دغدغه این را ندارید كه شاید گوشهاى از زیبایىهاتان، پاك شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیكترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را كنترل كنید؛ زیبایى از دست رفتهتان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران كنید.
نمىدانید؛ واقعاً نمىدانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پلید مردان شهرتان نیستید.
نمىدانید؛ واقعاً نمىدانید چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهىگیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید.
نمىدانید؛ واقعاً نمىدانید چه لذتى دارد وقتى مىبینى كه مىتوانى اطاعت خدایت را بكنى؛ نه هوایت را.
نمىدانید؛ واقعاً نمىدانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مىروید؛ در حالى كه یك عروسك متحرك نیستید؛ یك انسان رهگذرید.
نمىدانید؛ واقعاً نمىدانید چه لذتى دارد این حجاب! خدایا! لذتم مدام باد...